تسنیم عشق |
جنگ امروز احساس مسؤلیت است همانند دیروز که شلیک گلوله نبود!! رازی است مرا،راز گشایی می خواهم ****دردی است به جانم و دوایی می خواهم گر طور ندیدم ونخواهم دیدن****در طور دل از تو پایی خواهم از خویش برون شو ای فرو رفته به خود****من،عاشق از خویش رهایی خواهم این دفتر عشق راببند درویش****من غرقم و دست ناخدایی خواهم [ چهارشنبه 91/3/17 ] [ 5:44 عصر ] [ ]
[ نظر ]
آنان که رفتند کاری حسینی کردند!! حال آیا ما کاری زینبی می کنیم؟!!!!! سرنی در نینوا میماند اگر زینب نبود ****کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب ****پشت کوه فتنه جا میماند اگر زینب نبود [ چهارشنبه 91/3/17 ] [ 12:17 عصر ] [ ]
[ نظر ]
حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنی است به ناله دف و نی در خروش و ولوله بود مباحثی که در آن مجلس جنون میرفت ورای مدرسه و قال و قیل مسئله بود خواستم روز پدر، برایت نامه بنویسم،اما نتونستم . بغض گلومو گرفته بود.بالاخره امروز بغضم ترکید ونوشته هام سرازیر شدند،بابای آسمونی من ،امروز بعد از گذشت سال ها متلک نیش دار زمینیا فقط یه چیز ازشون می خوام!!مرد آسمونی!به زمینیا بگو این زندگی قشنگ،این ایام سپید من،این سهمیه های جنگ من،مال شما بابای همیشه مهربون من را بدهید)_: [ سه شنبه 91/3/16 ] [ 5:32 عصر ] [ ]
[ نظر ]
نماز جمعه یکی از مهمترین نهادهای تاریخ انقلاب اسلامی است که علاوه بر تاثیر فراوان در نظام جمهوری اسلامی، جایگاه خاصی نیز در ساختار سیاسی و اجتماعی کشور دارد. نماز جمعه اکنون یکی از مهمترین تریبون های سیاسی نظام است که هر آنچه در این تریبون مطرح می شود، راه به فردا باز می کند. سخنران:امام خمینی زمان: 22 مهر 1361/ 26 ذى الحجه 1402 مکان: تهران، حسینیه جماران حضار: خامنهاى، سید على (رئیس جمهور و امام جمعه تهران) و ائمه جمعه سراسر کشور) [ سه شنبه 91/3/16 ] [ 4:32 عصر ] [ ]
[ نظر ]
بار الها بگو کنارم هستی ، بگو قدم هایم استوار می کنی ، بگو صبرم می دهی تا تمسخر هایی راه تو را همچون پیامبرانت تحمل کنم ، بگو تنم ، فکرم ، عشقم را قدرت می بخشی تا همه را در راه عشق تو به خدمت خلق در آورم ، بگو شمشیر دانایی ام را برنده تر می کنی تا چنان ضرباتی بر پیکر نادانیم کوبم که هرگز نای بلند شدن نداشته باشد. [ پنج شنبه 91/3/11 ] [ 12:5 عصر ] [ ]
[ نظر ]
نم نم، غزل ببارد و توفان به پا کند حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند حالا اجازه هست شما را از این به بعد این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟ مادر! دوباره کودک بی تاب قصه ات ... تا اینکه لای لای تو با او چه ها کند یادش بخیر مادرم از کودکی مرا می برد تکیه، تکیه که نذر شما کند یادم نمی رود که مرا فاطمیه ها می برد با حسین شما آشنا کند |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |