تسنیم عشق |
یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها میرفتیم، مصطفی در داخل ماشین هدیهای به من داد. اوّلین هدیهاش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم، خیلی خوشحال شدم و همانجا باز کردم دیدم روسری است. یک روسری قرمز با گلهای درشت. من جا خوردم امّا او لبخند زد و به شیرینی گفت: «بچهها دوست دارند شما را با روسری ببینند». [ یکشنبه 92/4/2 ] [ 12:40 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |